خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصیبت
[اسم]
disaster
/dɪˈzæs.tər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مصیبت
بلا، ناکامی بزرگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بلا
مصیبت
فاجعه
مترادف و متضاد
act of God
calamity
catastrophe
tragedy
blessing
1.The San Francisco earthquake and the Chicago fire are two of the greatest disasters in American history.
1. زلزله سنفرانسیسکو و آتشسوزی شیکاگو دو تا از بزرگترین بلاهای تاریخ آمریکا هستند.
natural disaster
بلای طبیعی
In recent years there has been an increase in weather-related natural disasters.
در سالهای اخیر افزایشی در تعداد بلایای طبیعی مرتبط با آبوهوا وجود داشتهاست.
a disaster strikes
بلا رخ دادن
Congress often gives millions of dollars in foreign aid when natural disasters strike.
اغلب وقتی بلای طبیعی رخ میدهد، کنگره میلیونها دلار کمک به خارج میفرستد.
a total disaster
ناکامی بزرگ
The result of the game was a total disaster.
نتیجه آن بازی، ناکامی بزرگی [افتضاح] بود.
a disaster for something/somebody
مصیبت برای چیزی/کسی
The coach considered the captain's injury a disaster for the team.
مربی مجروح شدن کاپیتان را مصیبتی برای تیم دانست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disassemble
disarrayed
disarray
disarm
disappointingly
disastrous
disastrously
disc
disc drive
disc jockey
کلمات نزدیک
disassembler
disassemble
disarray
disarming
disarmament
disaster area
disaster relief
disastrous
disastrous start
disastrously
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان