خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوش گذراندن
[عبارت]
enjoy oneself
/ɛndʒˈɔɪ wʌnsˈɛlf/
1
خوش گذراندن
خوش گذشتن، حال کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حال کردن
خوش بودن
صفا کردن
خوش گذراندن
کیف کردن
مترادف و متضاد
have a good time
have fun
be miserable
1.Did you enjoy yourself at the concert last night?
1. دیشب در کنسرت به شما خوش گذشت؟
2.I think the party went well - people seemed to be enjoying themselves.
2. فکر کنم مهمانی خیلی خوب پیش رفت - مردم به ظاهر خیلی خوش گذراندند.
تصاویر
کلمات نزدیک
enjoy
enjambement
enigmatically
enigmatic
enigma
enjoyable
enjoyment
enlarge
enlargement
enlighten
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان