خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامنویسی کردن (برای سربازی)
2 . بهره گرفتن
[فعل]
to enlist
/ɪnˈlɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: enlisted]
[گذشته: enlisted]
[گذشته کامل: enlisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نامنویسی کردن (برای سربازی)
مترادف و متضاد
call up
conscript
draft
1.They both enlisted in 1915.
1. آنها هر دو در سال 1915 برای خدمت نامنویسی کردند.
2
بهره گرفتن
کمک گرفتن
1.He has enlisted the help of a sports psychologist for the team.
1. او از کمک یک روانشناس ورزشی برای تیمش بهره گرفتهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
enlightenment
enlightened
enlighten
enlargement
enlarge
enlisted
enliven
enmity
ennui
enormity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان