خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حفر کردن
[فعل]
to excavate
/ˈɛkskəˌveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: excavated]
[گذشته: excavated]
[گذشته کامل: excavated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حفر کردن
خاکبرداری کردن، حفاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حفاری کردن
کاویدن
مترادف و متضاد
dig
unearth
1.the animal has excavated a narrow tunnel.
1. این حیوان تونل تنگی حفر کرده است.
2.the site was excavated in 1975.
2. این مکان در سال 1975 خاکبرداری [حفاری] شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
exasperation
exasperated
exasperate
examine
examination table
excavator
exceedingly
excellent
excellently
exceptional
کلمات نزدیک
exasperation
exasperating
exasperated
exasperate
example
excavation
excavator
exceed
exceeding
exceedingly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان