خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اخراج کردن
[فعل]
to expel
/ɪkˈspel/
فعل گذرا
[گذشته: expelled]
[گذشته: expelled]
[گذشته کامل: expelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اخراج کردن
بیرون کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخراج کردن
بیرون کردن
خارج کردن
1.Olympic athletes expelled for drug-taking
1. ورزشکاران المپیکی که به خاطر مصرف مواد اخراج شده اند
2.She was expelled from school at 15.
2. او در 15 سالگی از مدرسه اخراج شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expeditiously
expeditionary force
expedition
expedite
expedient
expend
expendable
expenditure
expense
expense account
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان