خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامزد (مونث)
[اسم]
fiancée
/ˌfiːɑːnˈseɪ/
قابل شمارش
1
نامزد (مونث)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نامزد
1.Paul and his fiancée were there.
1. "پال" و نامزدش آنجا بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fiancé
fewer
few and far between
few
feverish
fiasco
fiat
fib
fiber
fiber optics
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان