خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرکت خودنمایانه
2 . تصنع (ادبی)
3 . خوب رشد کردن
4 . سلامت و خوشحال بودن
[اسم]
flourish
/ˈflərɪʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حرکت خودنمایانه
ژست گستاخانه
1.With a flourish, she ushered them inside.
1. او با حرکتی خودنمایانه، آنها را به داخل راهنمایی کرد.
2
تصنع (ادبی)
جزئیات اضافه (جمع)
literary flourishes
تصنعات ادبی
[فعل]
to flourish
/ˈflərɪʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: flourished]
[گذشته: flourished]
[گذشته کامل: flourished]
صرف فعل
3
خوب رشد کردن
شکوفا شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رونق داشتن
موفق شدن
شکوفا شدن
مترادف و متضاد
thrive
1.Few businesses are flourishing in the present economic climate.
1. کسب و کارهای اندکی در شرایط اقتصادی کنونی رشد خوبی دارند.
2.These plants flourish in a damp climate.
2. این گیاهان در اقلیم مرطوب خوب رشد میکنند.
4
سلامت و خوشحال بودن
مترادف و متضاد
thrive
1.I'm glad to hear you're all flourishing.
1. خوشحالم که میشنوم همگی شما سلامت و خوشحال هستید.
تصاویر
کلمات نزدیک
flour
flounder
flounce
flotsam
flotilla
flourishing
flout
flow
flow chart
flower
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان