خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جریان
2 . مد (دریا)
3 . جریان داشتن
[اسم]
flow
/floʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جریان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جریان
نهر
سیلان
flow of something/somebody
جریان چیزی/کسی
1. an endless flow of refugees into the country
1. جریان بیپایان پناهندگان به داخل کشور
2. the flow of a river
2. جریان یک رودخانه
the traffic flow
جریان ترافیک
2
مد (دریا)
the ebb and flow
جزر و مد
[فعل]
to flow
/floʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: flowed]
[گذشته: flowed]
[گذشته کامل: flowed]
صرف فعل
3
جریان داشتن
جاری شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جاری شدن
جریان داشتن
روان شدن
to flow + adv./prep.
جریان داشتن بهسمت جایی
1. From here the river flows north.
1. از اینجا رودخانه بهسمت شمال جریان دارد.
2. The water flowed down the channel she had dug.
2. آب از کانالی [آبراهی] که او کنده بود، به پایین جاری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flourless cake
flourish
flour
flounder
floss
flower
flower arrangement
flower arranging
flower bed
flower girl
کلمات نزدیک
flout
flourishing
flourish
flour
flounder
flow chart
flower
flower arranging
flower bed
flower box
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان