خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازیگوشی کردن
2 . ورجه ورجه
[فعل]
to gambol
/ˈɡæm.bəl/
فعل ناگذر
[گذشته: gamboled]
[گذشته: gamboled]
[گذشته کامل: gamboled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازیگوشی کردن
ورجه ورجه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ورجه ورجه کردن
مترادف و متضاد
frolic
leap
1.The children gamboled on the lawn while their parents ate lunch.
1. کودکان روی چمن بازیگوشی می کردند در حالیکه والدینشان ناهار می خوردند.
[اسم]
gambol
/ˈɡæm.bəl/
قابل شمارش
2
ورجه ورجه
بازیگوشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ورجه ورجه
تصاویر
کلمات نزدیک
gambling house
gambling
gambler
gamble
gambit
game
game controller
game of chance
game point
game reserve
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان