خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حدس زدن
2 . فکر کردن
3 . حدس
[فعل]
to guess
/ges/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gussed]
[گذشته: gussed]
[گذشته کامل: guessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حدس زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حدس زدن
مترادف و متضاد
estimate
to guess something
چیزی را حدس زدن
Can you guess his age?
میتوانی سن او را حدس بزنی؟
to guess right/wrong
درست/غلط حدس زدن
He guessed right.
او درست حدس زد.
to guess that…
حدس زدن اینکه ...
I'd guess that she's about 30.
من حدس زده بودم که او حدوداً سی ساله است.
to guess where/who...
حدس زدن کجا/که و...
1. Guess how old he is.
1. حدس بزن او چند سالش است.
2. Guess what? We won 4-0.
2. حدس بزن چی شده؟ ما 4-0 بردیم.
3. You'll never guess who I saw in town.
3. هیچوقت نمیتوانی حدس بزنی کی را در شهر دیدم.
to guess at something
درباره چیزی حدس زدن
2
فکر کردن
informal
مترادف و متضاد
believe
suppose
think
1.‘He didn't see me, I guess.’
1. «فکر کنم او من را ندید.»
I guess so/not
فکر کنم/نکنم
1. ‘Are you ready to go?’ ‘Yeah, I guess so.’
1. «آماده رفتن هستی؟» «آره، فکر کنم.»
2. ‘They aren't coming, then?’ ‘I guess not.’
2. «پس آنها نمیآیند؟» «فکر نکنم.»
[اسم]
guess
/ges/
قابل شمارش
3
حدس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حدس
گمان
to have/make/take a guess
حدس زدن
1. Go on! Have a guess!
1. زود باش! حدس بزن!
2. If you don’t know the answer, take a guess!
2. اگر پاسخ را نمیدانی، حدس بزن!
تصاویر
کلمات نزدیک
guerrilla warfare
guerrilla
guerrero
guernsey
guava
guessing game
guesstimate
guesswork
guest
guest house
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان