آنها در یک خانه بسیار بزرگ در "همپستد" زندگی میکنند.
to buy/rent/sell a house
خانه خریدن/اجاره کردن/فروختن
1.
We bought this house when Liam was just a baby.
1.
ما این خانه را وقتی "لیام" هنوز بچه بود خریدیم.
2.
While he was working in London, Ken rented a house in Fulham.
2.
وقتی "کن" در لندن کار میکرد، یک خانه در "فولهام" اجاره کرد.
to move into/out of a house
به یک خانه اسبابکشی کردن/از یک خانه رفتن
We’re moving into our new house next week.
ما هفته آینده به خانه جدیدمان اسبابکشی میکنیم.
a house owner
صاحبخانه
All house owners must pay tax.
همه صاحبخانهها باید مالیات بپردازند.
house hunting
به دنبال خانه گشتن
a three-bedroom house
یک خانه سهخوابه [خانهای با سه اتاق خواب]
کاربرد واژه house به معنای خانه
واژه house به معنای جایی است که (مخصوصا با خانواده) در آن زندگی میکنید. این واژه هم معنای واژه home است، با این تفاوت که home بار معنایی مثبت دارد و گرما و راحتی بودن در خانه را منتقل میکند اما House واژهای خنثی است و نه بار مثبت و نه بار منفی دارد. مثلا:
"a three-bedroom house" (یک خانه سهخوابه)
واژه house گاهی در حالت مفرد به "اعضای خانواده" اشاره میکند. مثلا:
"!Be quiet or you'll wake the whole house" (ساکت باش وگرنه تمام خانواده را بیدار میکنی!)
2
تالار
-خانه، -سرا، -کده
opera/court/movie ... house
تالار اپرا/دادگاه/فیلم و ...
a coffee/steak house
قهوهخانه/خانه استیک
واژه house همچنین معنای ساختمانی برای هدفی خاص (مثلا نگهداری از چیزی یا برگزاری جلسات خاصی) نیز میدهد. مثلا:
"an opera house" (یک تالار اپرا)
واژه house گاهی در ترکیب با برخی واژهها معنای شرکت، موسسه و ... میدهد. مثلا:
"publishing house" (انتشاراتی)
"a banking house" (موسسه مالی)