خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پادرمیانی کردن
[فعل]
to intercede
/ˌɪntərˈsiːd/
فعل ناگذر
[گذشته: interceded]
[گذشته: interceded]
[گذشته کامل: interceded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پادرمیانی کردن
شفاعت کردن، وساطت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پایمردی کردن
وساطت کردن
شفاعت کردن
formal
1.My good friend, Senator Bowie, interceded with the authorities on my behalf.
1. دوست خوب من، سناتور "بووی" به خاطر من با مقامات مسئول وساطت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
interactive
interaction
interact
inter-university
inter
intercept
interception
intercession
interchange
interchangeable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان