خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اینترکات
[اسم]
intercut
/ˌɪntərˈkʌt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اینترکات
میان برش
1.Scenes of city life were intercut with interviews with local people.
1. صحنه های زندگی شهری با مصاحبه هایی از مردم محلی اینترکات شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercourse
intercontinental ballistic missile
intercontinental
interconnect
intercom
interdependence
interdependent
interdict
interdisciplinary
interest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان