خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زانو زدن
[فعل]
to kneel
/nil/
فعل ناگذر
[گذشته: knelt]
[گذشته: knelt]
[گذشته کامل: knelt]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زانو زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زانو زدن
مترادف و متضاد
fall to one's knees
get down on one's knees
1.Kneeling over the still figure, the lifeguard tried to revive him.
1. نجات غریق در حالی که بر روی جسم بیحرکت او زانو زده بود، تلاش کرد او را به هوش آورد.
2.Myra knelt down to pull a weed from the drenched flower bed.
2. "مایرا" زانو زد تا علفی را از بستر گل های خیس بیرون بکشد.
3.The condemned man knelt before the monarch and pleaded for mercy.
3. مرد محکوم جلوی پادشاه زانو زد و طلب بخشش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
knee pad
knee joint
knee breeches
knee-high
knee-hi
kneeling
knickerbockers
knickers
knife
knight
کلمات نزدیک
kneecap
knee-jerk
knee-high
knee-deep
knee brace
kneel down
knell
knick-knack
knickerbocker glory
knickers
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان