خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نزدیکترین عضو (زنده) خانواده
[اسم]
next of kin
/ˌnekst əv ˈkɪn/
قابل شمارش
[جمع: next of kin]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نزدیکترین عضو (زنده) خانواده
اولیای دم، نزدیکترین خویشاوند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازمانده
اولیای دم
ولی دم
1.Her next of kin have been informed.
1. به نزدیکترین عضو خانوادهاش اطلاع داده شد.
2.I'm her next of kin.
2. من نزدیکترین خویشاوند او هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
next month
next door
next best thing
next
newton
next summer
next to
next week
next-door
nexus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان