خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . واضح
[صفت]
obvious
/ˈɑbviəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more obvious]
[حالت عالی: most obvious]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
واضح
آشکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشکار
بدیهی
بیتوجه
واضح
معلوم
مشهود
محرز
فاش
مترادف و متضاد
apparent
clear
plain
imperceptible
inconspicuous
obscure
1.The detective missed the clue because it was too obvious.
1. کارآگاه سرنخ را ندید چون بیش از حد واضح بود.
obvious to somebody
برای همه واضح بودن
The fact that Darcy was a popular boy was obvious to all.
این حقیقت که "دارسی" پسر محبوبی بود برای همه ما واضح بود.
obvious that…
واضح بودن که ...
It was obvious that the lumberjack was tired after his day's work.
واضح بود که چوب بُر بعد از کار امروزش خسته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
obtuse triangle
obtuse-angled triangle
obtuse
obtain
obstruct
obviously
ocarina
occasion
occasional
occasionally
کلمات نزدیک
obviate
obverse
obv
obtuse angle
obtuse
obvious enjoyment
obviously
obviousness
obvs
ocarina
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان