خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرزند
2 . توله
[اسم]
offspring
/ˈɔːfsprɪŋ/
قابل شمارش
[جمع: offspring]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرزند
زاده، بچه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اَعقاب
اولاد
ثمره
زاده
نوباوه
فرزند
formal
the problems parents have with their teenage offspring
مشکلاتی که والدین با فرزندان نوجوان خود دارند
2
توله
کره
formal
humorous
1.Female badgers may give birth to as many as five offspring.
1. گورکنهای ماده ممکن است تا پنج توله به دنیا بیاورند.
تصاویر
کلمات نزدیک
offside
offshore wind
offshore
offshoot
offset
offstage
often
often-downloaded
oftentimes
ogle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان