Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . حذف کردن
[فعل]
to omit
/oʊˈmɪt/
فعل گذرا
[گذشته: omitted]
[گذشته: omitted]
[گذشته کامل: omitted]
صرف فعل
1
حذف کردن
ذکر نکردن، از قلم انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جا انداختن
حذف کردن
مترادف و متضاد
leave out
1.He inadvertently omitted some important data from the report.
1. او سهوا چند داده مهم را از گزارش حذف کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
omission
ominously
ominous
omg
omen
omitted
omnibus
omnipotent
omniscient
omnivore
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان