خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رفتهرفته
2 . نوآورانه
[قید]
progressively
/prəˈɡresɪvli/
غیرقابل مقایسه
1
رفتهرفته
تدریجاً، بهطور پیوسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به صورت تصاعدی
1.The pain got progressively worse.
1. درد تدریجاً بدتر شد.
2.The situation was becoming progressively more difficult.
2. (آن) موقعیت داشت رفتهرفته بدتر میشد.
2
نوآورانه
1.We have a good product but to retain this momentum we must think progressively.
1. ما محصول خوبی داریم، اما برای حفظ شتاب (پیشرفت) باید نوآورانه بیندیشیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
progressive rock
progressive lens
progressive
progressional
progression
progressivism
prohibit
prohibited
prohibition
prohibitive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان