خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشمش
[اسم]
raisin
/ˈreɪ.zən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشمش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشمش
1.Raisins are one of my favorite snacks.
1. کشمش یکی از خوراکیهای مورد علاقه من است.
تصاویر
کلمات نزدیک
raised floor
raise money
raise eyebrows
raise a question
raise a hand
raison d'être
rake
rake in
rake in the money
rake up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان