خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسیدن
2 . دست دراز کردن
3 . تماس برقرار کردن
4 . دست یافتن
5 . دست رسیدن
6 . دست دراز کردن و دادن
7 . دسترس
[فعل]
to reach
/riːtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: reached]
[گذشته: reached]
[گذشته کامل: reached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رسیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمدن
رسیدن
نایل آمدن
مترادف و متضاد
arrive at
get to
to reach something/someplace
به چیزی/جایی رسیدن
1. Daytime temperatures can reach 90°F.
1. دمای ساعات روز میتواند به 90 درجه فارنهایت برسد.
2. He first reached the finals in 2008.
2. او اولین بار سال 2008 به مسابقات نهایی رسید.
3. His parents have not yet reached retirement age.
3. والدین او هنوز به سن بازنشستگی نرسیدهاند.
4. The conflict has now reached a new level of intensity.
4. اکنون، شدت درگیری به میزان جدیدی رسیدهاست.
5. The negotiations have reached a deadlock.
5. مذاکرات به بنبست رسیدهاست.
6. They didn't reach the motel until after dark.
6. آنها بعد از تاریکی به متل رسیدند.
7. They finally reached the coast after five weeks sailing.
7. آنها پس از پنج هفته دریانوردی، بالاخره به ساحل رسیدند.
8. We won't reach home till five or six o'clock.
8. ما تا ساعت پنج یا شش به خانه نخواهیم رسید.
to reach somebody
به دست/گوش کسی رسیدن
1. I hope this letter reaches you.
1. امیدوارم این نامه به دست تو برسد.
2. The rumors eventually reached the president.
2. آن شایعات، بالاخره به گوش رئیسجمهور رسید.
2
دست دراز کردن
دست کردن
مترادف و متضاد
hold out
stretch out
1.Could you get that book down for me? I can't reach.
1. میتوانی آن کتاب را برایم پایین بیاوری؟ دستم نمیرسد.
to reach for something
دست به سمت چیزی دراز کردن [برای گرفتن آن چیز]
He reached for the phone and knocked over a glass.
او دستش را به سمت تلفن دراز کرد و لیوانی را انداخت.
to reach out
دست دراز کردن
1. He reached out and grabbed her arm.
1. او دستش را دراز کرد و بازویش را گرفت.
2. He reached out his hand to touch her.
2. او دستش را دراز کرد تا او را لمس کند.
3. The child reached out and picked up the kitten.
3. بچه دستش را دراز کرد و بچهگربه را بلند کرد.
to reach + adv./prep.
دست (دراز) کردن [بردن]
1. He reached across the table to squeeze her hand.
1. او دستش را به آن طرف میز دراز کرد تا دست او را بفشارد.
2. She reached inside her bag for a pen.
2. او برای (یافتن) خودکار، داخل کیفش دست کرد [دستش را داخل کیفش کرد].
3
تماس برقرار کردن
تماس گرفتن، دسترسی پیدا کردن
مترادف و متضاد
contact
get in touch with
to reach somebody
با کسی تماس گرفتن
1. Do you know where I can reach him?
1. میدانی کجا میتوانم با او تماس بگیرم؟
2. I've been trying to reach you all morning.
2. تمام صبح تلاش کردم با تو تماس بگیرم.
3. Through television and radio we are able to reach a wider audience.
3. از طریق تلویزیون و رادیو میتوانیم به مخاطب گستردهتری دسترسی پیدا کنیم.
4
دست یافتن
رسیدن، نائل شدن، بهدست آوردن
مترادف و متضاد
accomplish
achieve
attain
gain
to reach a conclusion/decision/verdict/compromise/an agreement ...
به نتیجه/تصمیم/حکم/مصالحه/توافق ... رسیدن
1. Politicians again failed to reach an agreement.
1. سیاستمداران دوباره نتوانستند به توافق برسند.
2. The two governments failed to reach an agreement.
2. آن دو دولت نتوانستند به توافق دست یابند [برسند].
5
دست رسیدن
to reach (+ adv./prep.)
دست رسیدن
1. "Grab the end of the rope." "I can't reach that far!"
1. "آخر طناب را بگیر." "دستم تا آنجا نمیرسد!"
2. Could you get that book down for me? I can't reach.
2. میتوانی آن کتاب را برایم پایین بیاوری؟ دستم نمیرسد.
to reach something
دست به چیزی رسیدن
Can you reach the light switch from where you're sitting?
از جایی که نشستی دستت به کلید برق میرسد؟
6
دست دراز کردن و دادن
to reach something for somebody
دست خود را دراز کردن و چیزی را به کسی دادن
Can you reach that box for me?
میتوانی دستت را دراز کنی و آن جعبه را به من بدی؟
to reach somebody something
دست خود را دراز کردن و چیزی را به کسی دادن
Can you reach me that box?
میتوانی دستت را دراز کنی و آن جعبه را به من بدی؟
[اسم]
reach
/riːtʃ/
غیرقابل شمارش
7
دسترس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دسترس
مترادف و متضاد
grasp
range
out of reach
خارج از دسترس/دور از دسترس
1. Make sure that you keep all medicines out of the reach of children.
1. اطمینان حاصل کنید که تمامی داروها را خارج از دسترس کودکان نگه دارید.
2. The top shelf is out of reach.
2. قفسه بالا خارج از دسترس است.
تصاویر
کلمات نزدیک
re-route
re-release
re-examine
re-establish
re-entry
reach a compromise
reach a conclusion
reach a verdict
reachable
reacquaint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان