Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ثبت کردن
2 . نشان دادن
3 . فهرست
4 . صندوق پول
5 . گونه کاربردی (زبانشناسی)
[فعل]
to register
/ˈredʒ.ɪ.stər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: registered]
[گذشته: registered]
[گذشته کامل: registered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ثبت کردن
ثبتنام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسمنویسی کردن
ثبت کردن
ثبتنام کردن
نامنویسی کردن
مترادف و متضاد
enrol
put one's name down
sign up
to register a birth/marriage/death
تولد/ازدواج/مرگ را ثبت کردن
to register a company/trademark
شرکت/برند تجاری ثبت کردن
to register something in something/somebody
چیزی را در [به نام] چیزی/کسی ثبت کردن
1. I registered the car in my name.
1. اتومبیل را به اسم خود ثبت کردم.
2. The ship was registered in Panama.
2. کشتی در پاناما ثبت شدهاست.
to register for something
برای چیزی ثبتنام کردن
Students have to register for the new course by the end of April.
دانشجویان باید برای ترم جدید تا آخر آوریل ثبتنام کنند.
2
نشان دادن
مترادف و متضاد
display
indicate
show
to register something
چیزی را نشان دادن
The thermometer registered 90°F.
دماسنج 90 درجه فارنهایت را نشان داد.
[اسم]
register
/ˈredʒ.ɪ.stər/
قابل شمارش
3
فهرست
لیست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لیست
مترادف و متضاد
listing
official list
register of something
فهرست چیزی
The National Register of Historic Places
فهرست ملی اماکن تاریخی
4
صندوق پول
مترادف و متضاد
cash register
5
گونه کاربردی (زبانشناسی)
1.The essay suddenly switches from a formal to an informal register.
1. مقاله ناگهان از گونه کاربردی رسمی به غیررسمی تغییر مییابد.
تصاویر
کلمات نزدیک
regional
region
reginald
regina
regimented
register office
registered
registered mail
registered shares
registrar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان