خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محقق
[اسم]
researcher
/rəˈsɜrtʃ.ər/
قابل شمارش
1
محقق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پژوهشگر
پژوهنده
محقق
1.Researchers uncovered new facts about his family.
1. محققان، حقایق جدیدی درباره خانوادهاش کشف کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
research student
research methodology
research institute
research center
research assistant
resemblance
resemble
resent
resentful
resentment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان