خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استعفا دادن
[فعل]
to resign
/rɪˈzaɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: resigned]
[گذشته: resigned]
[گذشته کامل: resigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استعفا دادن
کنارهگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استعفا دادن
formal
مترادف و متضاد
leave
quit
step down
claim
take up
1.Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.
1. پس از شنیدن خبر شکست، مربی فوتبال بلافاصله استعفا داد.
2.Vito resigned his position as editor of the school paper.
2. "ویتو" از مسئولیت خود به عنوان سردبیر روزنامه مدرسه کنارهگیری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
residue
residual
residents’ association
residential
resident
resign oneself to
resignation
resigned
resignedly
resilience
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان