خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خفه کردن
2 . غرق در چیزی کردن
[فعل]
to smother
/ˈsmʌðər/
فعل گذرا
[گذشته: smothered]
[گذشته: smothered]
[گذشته کامل: smothered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خفه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خفه کردن
مترادف و متضاد
suffocate
1.He smothered the man with a pillow.
1. او (آن) مرد را با بالش خفه کرد.
2
غرق در چیزی کردن
پر از چیزی کردن
1.She smothered him with kisses.
1. او را غرق در بوسه کرد.
a rich dessert smothered in cream
دسری سنگین پر از خامه
تصاویر
کلمات نزدیک
smoothness
smoothly
smoothie
smoothen
smooth surface
sms
smudge
smug
smuggle
smuggler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان