Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بیلچه
[اسم]
spade
/speɪd/
قابل شمارش
1
بیلچه
بیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیل
بیلچه
1.The children took their buckets and spades to the beach.
1. بچهها سطلها و بیلچههایشان را به ساحل بردند.
2.Turn the soil over with a spade.
2. خاک را با بیل زیر و رو کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
spacious living room
spacious
spacing
spacewoman
spacewalk
spades
spaghetti
spaghetti bolognese
spaghetti western
spain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان