خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تف کردن
2 . نمنم باران باریدن
3 . تف
[فعل]
to spit
/spɪt/
فعل گذرا
[گذشته: spat]
[گذشته: spat]
[گذشته کامل: spat]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تف کردن
آب دهان انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تف کردن
تف انداختن
1.He spat on the ground.
1. او روی زمین تف کرد.
2.She spat in his face and went out.
2. او به صورتش آب دهان انداخت و رفت.
2
نمنم باران باریدن
informal
1.It will stop in a minute–it's only spitting.
1. یک دقیقه دیگر بند خواهد آمد؛ فقط دارد نمنم (باران) میبارد.
[اسم]
spit
/spɪt/
غیرقابل شمارش
3
تف
آب دهان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب دهان
تف
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
spiritual
spirits
spirited
spirit
spiraling
spit up
spiteful
spitefully
splash
splashy
کلمات نزدیک
spiritually
spirituality
spiritualism
spiritual
spirits
spit-roast
spite
spiteful
spitefully
spitting image
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان