خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حدس زدن
2 . گمان
[فعل]
to surmise
/sərˈmaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: surmised]
[گذشته: surmised]
[گذشته کامل: surmised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حدس زدن
گمان بردن
مترادف و متضاد
conjecture
guess
1.From the looks on their faces, I surmised that they had had an argument.
1. از چهره شان حدس زدم که آنها با هم دعوا کرده بودند.
[اسم]
surmise
/sərˈmaɪz/
قابل شمارش
2
گمان
حدس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گمان
تصاویر
کلمات نزدیک
surly
surgical
surgery
surgeon
surge
surmount
surname
surpass
surplus
surprise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان