خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نظریه
[اسم]
theory
/ˈθɪri/
قابل شمارش
[جمع: theories]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نظریه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تئوری
نگره
نظریه
فرضیه
مترادف و متضاد
opinion
speculation
thesis
view
1.Einstein's theory is really too difficult for the average person to understand.
1. نظریه انیشتین واقعاً برای (فهم) یک فرد معمولی بسیار دشوار است.
2.My uncle has a theory about the effect of weather on baseball batters.
2. عموی من نظریهای درباره تأثیر آبوهوا بر بازیکنان بیسبال دارد.
Darwin's theory of evolution
نظریه تکامل داروین
تصاویر
کلمات نزدیک
theorize
theorist
theoretician
theoretically
theoretical
theosophy
therapeutic
therapeutics
therapist
therapy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان