1 . نظریه
[اسم]

theory

/ˈθɪri/
قابل شمارش
[جمع: theories]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نظریه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تئوری نگره نظریه فرضیه
مترادف و متضاد opinion speculation thesis view
  • 1.Einstein's theory is really too difficult for the average person to understand.
    1. نظریه انیشتین واقعاً برای (فهم) یک فرد معمولی بسیار دشوار است.
  • 2.My uncle has a theory about the effect of weather on baseball batters.
    2. عموی من نظریه‌ای درباره تأثیر آب‌وهوا بر بازیکنان بیسبال دارد.
Darwin's theory of evolution
نظریه تکامل داروین
تصاویر
  •  تصویر theory - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان