خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوچ کردن
2 . تناسخ کردن
[فعل]
to transmigrate
/tɹænsmˈɪɡɹeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: transmigrated]
[گذشته: transmigrated]
[گذشته کامل: transmigrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کوچ کردن
مهاجرت کردن
مترادف و متضاد
migrate
2
تناسخ کردن
پس از مرگ در جسم دیگری حلول کردن (روح)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
translator
translation
translate
transitory
transit
transmissible
transmit
transmittable
transmitted
transmitter
کلمات نزدیک
translucent
translator
translation
translate
transitory
transmission
transmit
transmitter
transmute
transnational
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان