1 . کوچ کردن 2 . تناسخ کردن
[فعل]

to transmigrate

/tɹænsmˈɪɡɹeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: transmigrated] [گذشته: transmigrated] [گذشته کامل: transmigrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوچ کردن مهاجرت کردن

مترادف و متضاد migrate

2 تناسخ کردن پس از مرگ در جسم دیگری حلول کردن (روح)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان