Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انتقال دادن (امواج رادیویی و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to transmit
/trænzˈmɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: transmitted]
[گذشته: transmitted]
[گذشته کامل: transmitted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انتقال دادن (امواج رادیویی و ...)
فرستادن، منتقل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منتقل کردن
مخابره کردن
فرستادن
formal
مترادف و متضاد
carry
disseminate
transfer
receive
1.Garcia's message was transmitted to the appropriate people.
1. پیام "گارسیا" به افراد مناسب انتقال داده شد.
2.Our local radio station does not transmit broadcasts after midnight.
2. ایستگاه رادیوی محلی ما بعد از نیمه شب نمیتواند برنامه (روی آنتن) بفرستد.
3.Scientists can now transmit messages from space vessels to earth.
3. دانشمندان اکنون میتوانند پیامهایی را از سفینههای فضایی به زمین منتقل کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
transmission
transmigrate
translucent
translator
translation
transmitter
transmute
transnational
transparency
transparent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان