Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شفاف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
transparent
/trænˈspɛrənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more transparent]
[حالت عالی: most transparent]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شفاف
آشکار، واضح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زلال
شفاف
مترادف و متضاد
clear
obvious
see-through
unambiguous
ambiguous
obscure
opaque
1.Colonel Thomas is a man of transparent honesty and loyalty
1. سرهنگ "توماس" نمونهای از صداقت و وفاداری آشکار است.
2.The homicide was a transparent case of jealousy that got out of hand.
2. (آن) قتل نمونه واضحی از حسادت کنترل نشده بود.
3.Window glass is transparent.
3. شیشه پنجره شفاف است.
تصاویر
کلمات نزدیک
transparency
transnational
transmute
transmitter
transmit
transpire
transplant
transport
transportation
transpose
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان