[فعل]

to transport

/ˈtrænspɔrt/
فعل گذرا
[گذشته: transported] [گذشته: transported] [گذشته کامل: transported]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منتقل کردن نقل و انتقال دادن

  • 1.Flying is not always the fastest way to transport passengers to their destination.
    1. پرواز همیشه سریع ترین راه برای منتقل کردن مسافران به مقصدهایشان نیست.
  • 2.The goods are packed in boxes and transported overseas.
    2. کالاها در جعبه بسته بندی می شوند و به خارج منتقل می شوند.
[اسم]

transport

/ˈtrænspɔrt/
قابل شمارش

2 حمل‌ونقل

معادل ها در دیکشنری فارسی: باربری حمل حمل و نقل
public transport
حمل‌ونقل عمومی
the transport of live animals
حمل‌ونقل حیوانات زنده

3 بارکش (کشتی و ... ویژه حمل) وسیله نقلیه

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان