خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبهم
[صفت]
vague
/veɪg/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: vaguer]
[حالت عالی: vaguest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مبهم
نامشخص
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نامعلوم
مبهم
گنگ
مترادف و متضاد
hazy
indistinct
unclear
clear
precise
1.Joe's position was vague because he wanted to remain neutral in the dispute.
1. موضع "جو" نامشخص بود زیرا او میخواست که در مشاجره بیطرف بماند.
2.When asked her opinion, Gladys was tactful enough to give a vague answer that did not hurt anyone.
2. زمانی که نظر "گلادیس" پرسیده شد، او بقدر کافی با تدبیر بود که پاسخی مبهم دهد تا کسی را نرنجاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
vagrant
vagrancy
vaginal
vagina
vagaries
vaguely
vaguely remember
vain
vainglorious
vainly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان