[اسم]

vagrant

/ˈveɪɡrənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ولگرد بی‌خانمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: آواره دربدر دوره‌گرد ولگرد
  • 1.The accused was a vagrant who traveled around, sleeping in parks and bus shelters.
    1. متهم یک ولگرد بود که سفر می‌کرد و در پارک‌ها و ایستگاه‌های اتوبوس می خوابید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان