Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ولگرد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
vagrant
/ˈveɪɡrənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ولگرد
بیخانمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آواره
دربدر
دورهگرد
ولگرد
1.The accused was a vagrant who traveled around, sleeping in parks and bus shelters.
1. متهم یک ولگرد بود که سفر میکرد و در پارکها و ایستگاههای اتوبوس می خوابید.
تصاویر
کلمات نزدیک
vagrancy
vaginal
vagina
vagaries
vagabond
vague
vaguely
vaguely remember
vain
vainglorious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان