خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شبزندهداری (بهویژه برای عبادت)
[اسم]
vigil
/ˈvɪdʒɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شبزندهداری (بهویژه برای عبادت)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شبزندهداری
احیاء
مترادف و متضاد
wakeful watching
1.His parents kept vigil beside his bed for weeks before he died.
1. پدر و مادرش هفتهها قبل از مرگ او کنار تختش شبزندهداری میکردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
viewpoint
viewing
viewfinder
viewership
viewer
vigilance
vigilant
vigilante
vignette
vigor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان