خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آشکارا
[قید]
visibly
/ˈvɪzəbli/
غیرقابل مقایسه
1
آشکارا
واضح
1.Ken was visibly upset about his performance evaluation.
1. "کن" آشکارا به خاطر ارزشیابی عملکردش ناراحت بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
visible effect
visible
visibility is low because of a dense fog.
visibility
viscous
visibly disappointed
vision
visionary
visit
visit relatives
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان