Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مردد بودن
2 . پس و پیش رفتن
3 . سست شدن
[فعل]
to waver
/ˈweɪvər/
فعل ناگذر
[گذشته: wavered]
[گذشته: wavered]
[گذشته کامل: wavered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مردد بودن
دودل بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دودل بودن
مردد بودن
مترادف و متضاد
hesitate
1.She's wavering between buying a house in the city or moving away.
1. او بین خریدن خانه در شهر یا اسبابکشی کردن دودل است.
2
پس و پیش رفتن
3
سست شدن
متزلزل شدن
1.Her determination never wavered.
1. اراده او هیچوقت متزلزل نشد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wavell
wavelike
wavelet
wavelength
waveguide
waverer
wavering
waviness
waving
wavy
کلمات نزدیک
wavelength
waveband
wave machine
wave length
wave
waves of disappointment
waves of sadness
wavy
wax
wax bean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان