خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (در دست) داشتن و به کار بردن (بهعنوان ابزار یا سلاح)
2 . اعمال کردن (قدرت و...)
[فعل]
to wield
/wiːld/
فعل گذرا
[گذشته: wielded]
[گذشته: wielded]
[گذشته کامل: wielded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(در دست) داشتن و به کار بردن (بهعنوان ابزار یا سلاح)
مترادف و متضاد
brandish
1.He was wielding a large knife.
1. او داشت یک چاقوی بزرگ را بهعنوان سلاح بهکار میبرد.
2
اعمال کردن (قدرت و...)
1.She wields enormous power within the party.
1. او در حزب قدرت زیادی اعمال میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
width
widowhood
widower
widowed
widow
wife
wig
wig out
wiggle
wiggly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان