خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگران شدن
2 . نگران کردن
3 . نگرانی
[فعل]
to worry
/ˈwɜːri/
فعل ناگذر
[گذشته: worried]
[گذشته: worried]
[گذشته کامل: worried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نگران شدن
نگران بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگران بودن
مترادف و متضاد
be worried
distress
fret
1.Try not to worry - there's nothing you can do to change the situation.
1. سعی کن نگران نباشی؛ هیچ کاری برای تغییر این وضعیت از دست تو برنمیآید.
to worry about somebody/something
برای کسی/چیزی نگران شدن
It's silly worrying about things that are outside your control.
نگران شدن برای چیزهایی که از کنترل تو خارج هستند، احمقانه است.
to worry over somebody/something
بر سر کسی/چیزی نگران بودن
There's no point in worrying over things you can't change.
نگران بودن بر سر مسائلی که نمیتوانی تغییرشان دهی فایدهای ندارد.
to worry that…
نگران شدن اینکه...
I worry that I won't get into college.
من نگرانم که وارد دانشکده نشوم.
2
نگران کردن
مترادف و متضاد
bother
disturb
trouble
to worry somebody (about somebody/something)
کسی را نگران کردن (راجع به کسی/چیزی)
1. It worries me that he hasn't called yet.
1. این که هنوز زنگ نزدهاست، من را نگران میکند.
2. The lack of rain is starting to worry people.
2. کمبود باران دارد مردم را نگران میکند.
it worries somebody that…
کسی را نگران کردن که...
It worries me that he hasn't come home yet.
من را نگران میکند که او هنوز خانه نیامدهاست.
to worry somebody with something
با چیزی کسی را نگران کردن
Don't keep worrying him with a lot of silly questions.
اینقدر او را با این سؤالات احمقانه نگران نکن.
[اسم]
worry
/ˈwɜːri/
قابل شمارش
3
نگرانی
دلواپسی، مسئله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دلشوره
دلواپسی
نگرانی
مترادف و متضاد
anxiety
distress
problem
1.financial worries
1. مسائل مالی
2.Keeping warm in the winter is a major worry for many old people.
2. گرم ماندن در زمستان نگرانی مهمی برای بسیاری از افراد مسن است.
with worry
از نگرانی
to be frantic with worry
از نگرانی برآشفته شدن
worry about/over something
نگرانی درباره/بر سر چیزی
worries about the future
نگرانیهایی درباره آینده
worry for/to somebody
نگرانی برای کسی
Mugging is a real worry for many old people.
جیببری یک نگرانی واقعی برای بسیاری از افراد پیر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
worried sick
worried
worn out
worn
wormhole
worrying
worse
worse off
worsen
worship
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان