[قید]

comparatively

/kəmˈpɛrətɪvli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نسبتاً

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسبتا
مترادف و متضاد relatively
  • 1.It was comparatively easy for him to learn baseball because he had been a cricket player.
    1. یادگیری بیسبال برای او نسبتاً آسان بود چون او (قبلاً) بازیکن کریکت بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان