1 . خوش گذراندن
[عبارت]

enjoy oneself

/ɛndʒˈɔɪ wʌnsˈɛlf/

1 خوش گذراندن خوش گذشتن، حال کردن

مترادف و متضاد have a good time have fun be miserable
  • 1.Did you enjoy yourself at the concert last night?
    1. دیشب در کنسرت به شما خوش گذشت؟
  • 2.I think the party went well - people seemed to be enjoying themselves.
    2. فکر کنم مهمانی خیلی خوب پیش رفت - مردم به ظاهر خیلی خوش گذراندند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان