1 . بهره 2 . علاقه 3 . نفع 4 . جذابیت 5 . سهم 6 . توجه جلب کردن
[اسم]

interest

/ˈɪntrəst/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهره سود

معادل ها در دیکشنری فارسی: بهره تنزیل ربح سود منفعت فرع
مترادف و متضاد return
to pay interest on something (a loan, etc.)
بهره چیزی را پرداختن (وام و ...)
  • But don't forget that you have to pay interest on the loan.
    اما فراموش نکن که باید بهره آن وام را پرداخت کنی [باید برای آن وام، بهره پرداخت کنی].
with interest
با سود
  • The money was repaid with interest.
    پول با سودش بازپرداخت شد.
high/low rates of interest/interest rates
نرخ بالا/پایین بهره
  • Interest rates have risen by 1%.
    نرخ‌های بهره 1 درصد افزایش یافته‌اند.

2 علاقه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حوصله علاقه
مترادف و متضاد absorption attentiveness hobby
  • 1.His interests are computers and rock music.
    1. علایق او، رایانه و موسیقی راک است.
to feel/have/show/express (an) interest in something
علاقه‌ای به چیزی حس کردن/داشتن/نشان دادن/ابراز کردن
  • 1. He shows no interest in politics.
    1. او هیچ علاقه‌ای به سیاست نشان نمی‌دهد [ندارد].
  • 2. I've always had an interest in astronomy.
    2. من همیشه به نجوم علاقه داشته‌ام.
to take an interest in somebody/something
به کسی/چیزی علاقه نشان دادن
  • Do your parents take an interest in your friends?
    آیا پدر و مادرت به دوستان تو علاقه نشان می‌دهند؟
to lose interest in something/somebody
علاقه خود را به چیزی/کسی از دست دادن
  • By that time I had lost (all) interest in the idea.
    تا آن زمان، (همه) علاقه‌ام به آن ایده را از دست داده بودم.
Just out of interest
فقط از روی علاقه/صرفاً از روی علاقه
  • Just out of interest, how much did it cost?
    صرفاً از روی علاقه، آن چقدر هزینه داشت؟
with interest
با علاقه
  • I watched with interest.
    با علاقه تماشا کردم.

3 نفع سود

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفع
مترادف و متضاد advantage benefit
to be in one's interest to do something
انجام دادن کاری به نفع کسی بودن
  • It may not be in your interest to change jobs so soon.
    ممکن است به نفع شما نباشد که اینقدر زود شغلتان را تغییر دهید.
to promote/protect/safeguard someone's interests
از منافع کسی حمایت کردن/محافظت کردن
  • We are trying to protect your interests.
    ما داریم سعی می‌کنیم که از منافع شما محافظت کنیم.
to be in the public interest
به نفع عموم بودن
  • It is in the public interest that these facts are made known.
    به نفع عموم (مردم) است که این حقایق علنی شوند.
to act in one's own interests
به نفع خود عمل کردن
  • She was acting entirely in her own interests.
    او داشت کاملاً به به نفع خود عمل می‌کرد.
in the best interests of
به نفع/صلاح
  • These reforms were in the best interests of local government.
    این اصلاحات به نفع [صلاح] دولت محلی بودند.

4 جذابیت

مترادف و متضاد appeal attraction
to be of no interest to someone
هیچی جذابیتی برای کسی نداشتن
  • The subject is of no interest to me at all.
    این موضوع اصلاً هیچ جذابیتی برای من ندارد.
places of (cultural/scientific) interest
مکان‌های دیدنی (فرهنگی/علمی)/جاذبه‌های دیدنی (فرهنگی/علمی)
  • There are many places of interest near the city.
    مکان‌های دیدنی بسیاری نزدیک شهر وجود دارد.
to add interest to something
به چیزی جذابیت اضافه کردن/دادن/بخشیدن
  • These plants will add interest to your garden in winter.
    این گیاهان در زمستان به باغ شما جذابیت می‌بخشند.
to be of historical/cultural/scientific interest
جذابیت تاریخی/فرهنگی/علمی داشتن
  • These documents are of great historical interest.
    این مدارک جذابیت تاریخی بسیار زیادی دارند.
to hold interest for someone
(چیزی) برای کسی جذابیت داشتن
  • This museum holds particular interest for geologists.
    این موزه جذابیت به‌خصوصی برای زمین‌شناسان دارد.

5 سهم حق قانونی

مترادف و متضاد share stake
  • 1.Holders of voting rights must disclose their interests.
    1. دارندگان حق رأی باید سهم خود را آشکار کنند.
  • 2.She has business interests in France.
    2. او سهام کاری [تجاری] در فرانسه دارد.
[فعل]

to interest

/ˈɪntrəst/
فعل گذرا
[گذشته: interested] [گذشته: interested] [گذشته کامل: interested]

6 توجه جلب کردن علاقه‌مند کردن، جذب کردن، جذابیت داشتن

مترادف و متضاد absorb amuse appeal to attract fascinate bore
to interest somebody
توجه کسی را جلب کردن/کسی را جذب کردن
  • 1. Politics doesn't interest me.
    1. سیاست مرا جذب نمی‌کند [به سیاست علاقه‌ای ندارم.]
  • 2. Sports have never really interested me.
    2. ورزش هرگز توجه مرا جلب نکرده است [ورزش هرگز برایم جذابیت نداشته است].
to interest somebody/oneself in something
توجه کسی/خود را به چیزی جلب کردن
  • She has always interested herself in charity work.
    او همیشه توجه خود را جلب کارهای خیریه کرده است.
it interests somebody to do something
کسی علاقه‌مند باشد کاری را انجام دهد
  • It may interest you to know that I didn't accept the job.
    ممکن است علاقه‌مند باشی بدانی که من آن شغل را نپذیرفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان