[فعل]

to issue

/ˈɪʃuː/
فعل گذرا
[گذشته: issued] [گذشته: issued] [گذشته کامل: issued]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صادر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: صادر کردن
مترادف و متضاد put out release send out
to issue something
چیزی صادر کردن
  • 1. A warrant has been issued for his arrest.
    1. مجوزی برای دستگیری او صادر شده‌است.
  • 2. The minister issued a statement.
    2. وزیر یک بیانیه صادر کرد.
to issue passports/visas/tickets
گذرنامه/ویزا/بلیت صادر کردن
  • Almost all of the main airports in Iran issue visas on arrival.
    تقریبا تمام فرودگاه‌های اصلی در ایران هنگام رسیدن [ورود] ویزا صادر می‌کنند.
to issue somebody with something
برای کسی چیزی صادر کردن
  • New members will be issued with a temporary identification card.
    برای اعضای جدید یک کارت شناسایی موقت صادر خواهد شد.
to issue something to somebody
چیزی برای کسی صادر کردن
  • Work permits were issued to only 5% of those who applied for them.
    مجوزهای کار تنها برای 5 درصد آنهایی که درخواست دادند، صادر شدند.
to issue a writ against somebody
علیه شخصی حکم صادر کردن
  • She issued a writ against the newspaper.
    او علیه آن روزنامه حکم صادر کرد.

2 توزیع کردن فراهم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نشر کردن
مترادف و متضاد distribute supply
to issue something
چیزی توزیع کردن/فراهم کردن
  • 1. Everyone was issued with a gas mask.
    1. به همه ماسک گاز توزیع شد.
  • 2. The prison issued new uniforms for the inmates.
    2. (آن) زندان، یونیفرم‌های [لباس فرم] جدیدی را برای زندانیان فراهم کرد.

3 چاپ کردن منتشر کردن

مترادف و متضاد put into circulation send out
to issue something
چیزی را چاپ کردن
  • 1. The Federal Reserve issues US dollars.
    1. "فدرال رزرو" دلارهای امریکا را چاپ می‌کند.
  • 2. We issue a monthly newsletter.
    2. ما یک خبرنامه ماهانه چاپ [منتشر] می‌کنیم.

4 جریان یافتن تراوش کردن، بیرون آمدن، خارج شدن

مترادف و متضاد come out discharge emanate
to issue from
از چیزی بیرون آمدن
  • 1. Black smoke issued from the burning factory.
    1. دود سیاه از آن کارخانه در حال سوختن خارج می‌شد.
  • 2. Exotic smells issued from a nearby building.
    2. بوهای عجیبی از ساختمانی در نزدیکی (بیرون) می‌آمد.
  • 3. The water issued (forth) from the spring.
    3. آب از آن چشمه خارج می‌شد.

5 نشأت گرفتن

مترادف و متضاد derive result stem
to issue from
از چیزی نشأت گرفتن
  • The struggles of history issue from the divided heart of humanity.
    جنگ‌های تاریخ از قلب‌های جداافتاده [دور از هم] بشر نشأت می‌گیرد.
[اسم]

issue

/ˈɪʃuː/
قابل شمارش

6 مسئله موضوع

معادل ها در دیکشنری فارسی: مسئله
مترادف و متضاد affair matter subject topic
a sensitive/controversial/moral/serious/big issue
مسئله حساس/بحث‌برانگیز/اخلاقی/جدی/بزرگ
  • 1. Pollution is a serious issue.
    1. آلودگی، مسئله‌ای جدی است.
  • 2. This is a big issue; we need more time to think about it.
    2. این مسئله بزرگی است؛ به زمان بیشتری برای فکر کردن به آن نیاز داریم.
to raise the issue of something
مسئله/موضوع چیزی را مطرح کردن
  • The union plans to raise the issue of overtime.
    اتحادیه قصد دارد مسئله اضافه‌کاری را مطرح کند.
to avoid an issue
از مسئله‌ای طفره رفتن
  • You're just avoiding the issue.
    تو فقط داری از (آن) مسئله طفره می‌روی.

7 نسخه

معادل ها در دیکشنری فارسی: شماره
مترادف و متضاد edition number printing
  • 1.Have you read the latest issue of the New York Times?
    1. آخرین نسخه نیویورک تایمز را خوانده‌ای؟
  • 2.The article appeared in issue 25.
    2. این مقاله در نسخه 25 منتشر شد.

8 مشکل معضل، نگرانی

مترادف و متضاد concern difficulty problem
to make an issue of something
از چیزی معضل ساختن
  • I'm not bothered about the cost—you're the one who's making an issue of it.
    من درباره هزینه ناراحت نیستم؛ تو (آن کسی هستی که) داری از آن معضل می‌سازی.
to have issues (about/with something/somebody)
(با چیزی/کسی) مشکل داشتن
  • 1. He still has some issues with women.
    1. او هنوز هم با زن‌ها مشکل دارد.
  • 2. If you have any issues, please call this number.
    2. اگر مشکلی داشتید، لطفا با این شماره تماس بگیرید.
  • 3. She's always on a diet—she has issues about food.
    3. او همیشه رژیم دارد؛ او با غذا مشکل دارد.

9 اولاد (قانون) فرزند

formal
مترادف و متضاد children descendants offspring
  • 1.He died without issue.
    1. او بدون اولاد مرد.
male/female issue
فرزند مذکر/مونث
  • The king died without male issue.
    پادشاه بدون فرزند مذکر فوت کرد.

10 انتشار صدور، نشر، چاپ

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتشار
مترادف و متضاد issuance issuing publication
  • 1.I condemn the issue of notes by the Bank of England.
    1. من چاپ اسکناس توسط بانک انگلیس را محکوم می‌کنم.
the date of issue
تاریخ انتشار
  • I bought a set of the new stamps on the date of issue.
    من مجموعه‌ای از تمبرهای جدید را در تاریخ انتشار خریدم.
issue of something
صدور چیزی
  • The issue of a joint statement by the French and German foreign ministers was expected.
    انتظار صدور بیانیه‌ای مشترک توسط وزرای خارجه فرانسه و آلمان وجود داشت.

11 نتیجه عاقبت، سرانجام، پیامد

مترادف و متضاد consequence outcome result
  • 1.The chance of carrying such a scheme to a successful issue was small.
    1. شانس عملی کردن چنین نقشه‌ای با نتیجه‌ای موفقیت‌آمیز، کم بود.

12 برون‌ریزش خروج، تخلیه

مترادف و متضاد discharge outflow
point of issue
نقطه برون‌ریزش
  • There's a point of issue.
    یک نقطه برون‌ریزش وجود دارد.

13 توزیع پخش

مترادف و متضاد distribution
issue of something
توزیع چیزی
  • The issue of blankets to the refugees was a noble act.
    توزیع پتو به پناه‌جویان عمل شرافتمندانه‌ای بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان