1 . بافندگی
[اسم]

knitting

/ˈnɪtɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بافندگی بافتنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بافندگی کاموابافی
  • 1.I| love knitting.
    1. بافندگی را خیلی دوست دارم.
  • 2.knitting is one of my favorite hobbies.
    2. بافندگی، یکی از سرگرمی‌های مورد علاقه‌ام است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان