1 . چهره
[اسم]

visage

/ˈvɪzəʤ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چهره ظاهر

معادل ها در دیکشنری فارسی: چهره رخ رخسار رخساره سیما
مترادف و متضاد appearance face
  • 1.an elegant visage
    1. چهره ای زیبا
  • 2.the visage of that building
    2. ظاهر آن ساختمان
  • 3.there was something hidden behind his visage.
    3. چیزی پشت چهره اش پنهان بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان