1 . صبر کردن 2 . انتظار
[فعل]

to wait

/weɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: waited] [گذشته: waited] [گذشته کامل: waited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صبر کردن منتظر بودن، منتظر ماندن

مترادف و متضاد await hold back hold on stand by advance carry on go hurry
  • 1.She rang the bell and waited.
    1. او زنگ زد و منتظر ماند.
to wait for somebody/something
منتظر کسی/چیزی بودن یا ماندن/برای کسی/چیزی صبر کردن
  • 1. I waited for her in the corridor while she went in to see the doctor.
    1. من در راهرو [منتظر او بودم] برای او صبر کردم، وقتی که برای دیدن دکتر به داخل رفت.
  • 2. This is just the opportunity I've been waiting for.
    2. این همان فرصتی است که منتظرش بوده‌ام.
  • 3. Wait for me!
    3. منتظرم بمان!
to wait to do something
منتظر انجام کاری بودن
  • 1. Hurry up! We're waiting to go.
    1. عجله کن! ما منتظریم که برویم.
  • 2. There were a lot of people waiting to use the telephone.
    2. افراد زیادی منتظر استفاده از تلفن بودند.
to wait for somebody/something to do something
منتظر کسی/چیزی بودن تا کاری انجام دهد/منتظر انجام کاری توسط کسی بودن
  • 1. He's waiting for me to make a mistake.
    1. او منتظر است تا من اشتباه کنم.
  • 2. We're waiting for the rain to stop before we go out.
    2. منتظریم باران بند بیاید، قبل از اینکه بیرون برویم.
to wait one's turn
منتظر نوبت خود شدن/ماندن
  • You'll just have to wait your turn.
    شما فقط باید منتظر نوبتتان بمانید.
to wait + adv./prep.
منتظر بودن/ماندن
  • 1. Have you been waiting long?
    1. خیلی وقت است [مدت زیادی است] که منتظر هستید؟
  • 2. I'll wait outside until the meeting's over.
    2. من بیرون منتظر می‌مانم تا جلسه تمام شود.
  • 3. There's a letter waiting for you at home.
    3. نامه‌ای در خانه منتظر شماست.
to keep somebody waiting
کسی را منتظر نگه داشتن
  • Please don't keep me waiting.
    لطفاً مرا منتظر نگه ندار.
کاربرد فعل wait به معنای صبر کردن یا منتظر بودن
فعل wait در فارسی به معنای صبر کردن یا منتظر بودن است.
".I wanted to go but I’ve been waiting for you (for) twenty minutes" (می‌خواستم بروم، اما (برای) بیست دقیقه است که منتظر تو هستم.)
[اسم]

wait

/weɪt/
غیرقابل شمارش

2 انتظار معطلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتظار معطلی
مترادف و متضاد delay hold-up pause continuation
a long/three-hour, etc. wait (for something)
انتظار/معطلی طولانی/سه‌ساعته و... (برای چیزی)
  • 1. A three-hour wait for her to come, was very boring
    1. یک معطلی سه‌ساعته برای آمدن او، بسیار کسل‌کننده بود.
  • 2. We had a long wait for the bus.
    2. ما برای اتوبوس مدتی طولانی منتظر شدیم [انتظاری طولانی داشتیم].
to be worth the wait
ارزش انتظار را داشتن
  • It took six months for the house to be finished, but it was worth the wait.
    شش ماه طول کشید تا خانه تمام شود، اما ارزش انتظار را داشت.
کاربرد اسم wait به معنای انتظار [صبر] یا معطلی
معادل اسم wait در فارسی "انتظار [صبر]" یا "معطلی" است. به‌طور کلی به عمل صبر کردن برای کسی یا چیزی برای مدت زمان مشخص، انتظار یا صبر گفت می‌شود. مثال:
"a long wait" (انتظار طولانی)
این اسم به معنای "معطلی" نیز است ولی بیشتر در مفهوم منفی استفاده می‌شود. مثال:
".A three-hour wait for her to come, was very boring" (یک معطلی سه‌ساعته برای آمدن او، بسیار کسل‌کننده بود.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان