Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قصد انجام کاری را داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
about to do something
/əˈbaʊt tu du ˈsʌmθɪŋ/
1
قصد انجام کاری را داشتن
در حال انجام کاری بودن
1.We were just about to leave when Jerry arrived.
1. ما داشتیم میرفتیم که "جری" رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
about
abounding
abound
abortus
abortively
about-face
about-turn
above
above all
above board
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان