[اسم]

anchor

/ˈæŋkər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لنگر (کشتی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: لنگر
to drop anchor
لنگر انداختن
the ship's anchor
لنگر کشتی

2 گوینده (خبر) مجری (اخبار)

a local news anchor
یک گوینده خبر محلی
[فعل]

to anchor

/ˈæŋkər/
فعل گذرا
[گذشته: anchored] [گذشته: anchored] [گذشته کامل: anchored]

3 ثابت شدن محکم نگه داشتن، ثابت نگه داشتن

  • 1.Make sure the table is securely anchored.
    1. مطمئن شو که میز به طرز درستی ثابت شده باشد.
  • 2.The ropes were anchored to the rocks.
    2. طناب‌ها محکم به سنگ‌ها بسته شده بودند.

4 لنگر انداختن

  • 1.We anchored off the coast of Spain.
    1. ما در نزدیکی خلیج اسپانیا لنگر انداختیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان