[فعل]

to beautify

/ˈbjuːtɪfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: beautified] [گذشته: beautified] [گذشته کامل: beautified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زیبا کردن آرایش کردن، زیباسازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیراستن
  • 1.Money has been raised to beautify the area.
    1. پولی برای زیباسازی منطقه جمع شده‌است.
  • 2.She went upstairs to beautify herself.
    2. او به طبقه بالا رفت تا آرایش کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان